-من و رئیسم چون لیلی و مجنون برای هم غش می کنیم!
-من در حال کچل شدن نیستم و طاسی سرم صرفا خطای چشم است !
– چقدر این مشتریان جلوی باجه من صبورند و مرتب به من لبخند می زنند و من نیز برای انها نیش می گشایم.
– لبان غنچه و صدای دلپذیر نوچ نوچ مشتریان همواره چون نغمه بلبلان بهاری گوشم را می نوازد و روحم را صیقل می دهد، گویا خود را در میان باغ گیلاس می بینم !
-آخ که خوراکم سر و کله زدن با سالمندان غر غرو و پر توقع است !
– چقدر از فرهنگیان عزیز خرسندم و هر بار که موعد پرداخت حقوق انها می رسد اصلا تبخال نمی زنم!
– چرا باید راس ساعت به خانه بروم ؟باید حداقل 2 ساعت دیگر با شکم گشنه چون گلادیاتوری سخت کوش کار کنم بلکه حقوقم حلال باشد!
-به خود می بالم که شغل شریف بانکداری در یک نظر سنجی غربی از اخر رتبه اول را از حیث ناخوشایند ترین مشاغل کسب نموده!
– کی میدونه که شمارش اسکناس های کثیف و چرک چقدر حال می دهد؟!
-اینقدر لوطی هستم که از کسری صندوق واهمه ای نداشته باشم !
– حقوق درویشی و عارفانه من مایه مباهات است و همان برگ سبز را نیز طی قبوض آب و برق به خزانه دولت باز می گردانم تا دوباره ماههای بعد این خاله بازی ادامه یابد!
– سرم می خارد برای کار در روزهای تعطیل و خدمت به ملت خونگرم و قدر شناسمان !
-می دانم روسای تیز بین و کارمند شناس قدر مرا می دانند و بزودی جهش بزرگی خواهم کرد!
– یقین دارم که زیراب زنی همکاران از روی مهر و دوستی است . به قول شاعر : اگر با دیگران بودش میلی ، چرا ظرف مرا بشکست لیلی !
– اعصابم که اعصاب نیست ،شبکه ای پولادین که هرچه از مشتریان ناسزا می شنود، هرچه تازه به دوران رسیده می بیند ، و هرچه از رئیس، سخنان غیر منطقی می شنود ،آبدیده تر و محکم تر می شود!
– فقط نگرانم که مبادا هنگام نائل امدن به افتخار باز نشستگی تنها به درد پرس بخورم !
*محسن مردانی